حالا ما هرجا این حرف رو میزنیم میگن رفتی بلاد کفار حالشو میبری ولی نمیدونن بابا منم انسانم ادم اهنی که نیستم دلم یاد وطن (ولایت) کرده بابا اینجا جای ما نیست اونجا سرزمین ماست
از روزی که از ایران اومدم بیرون فقط دو بار با یکی از بهترین دوستای زندگیم بهروز صحبت کرده بودم
امشب بعد از ۴ سال تلفن زدم ای حال داد ای حال داد
میگفت رفتن ابیدر (پارک امیریه) صبح جمعه و رفتم تو خاطرات شبهای که جلوی خونه با بهروز مینشستیم و حرف میزدیم کل زندگیمون این بود که مثلآ تو اون کوچه از ما بهتر نبود و مینشتیم دخترای محله خودمون و بقیه محله ها رو ببینیم و فکر کنیم بزرگ شدیم
اهنگهای ناصر رزازی داریوش و مایکل جکسون و اکوا تو مخمون بود تازه اهنگهای تکنو مد شده بود و وانجلیس گوش میدادیم فاز میداد بابا نوجونای این دوره زمونه هیچی از زندگی بلد نیستن
چه روزای بود با بچه ها اشناها فامیلا میرفتیم کردستان گردی و خونه فک و فامیل رفتن تخته نرد بازی حکم ۴ پر بازی کردن
سنندج مریوان پاوه سقز بانه کرمانشاه و هر جا که دلتون بخواد مبرفتیم یا مهمون داشتیم اینجا انگار نه انگار عین جسد متحرک نه محبتی نه رفت و امدی همه صبح خروس خون میرن سر کار و درس شب میرسن یه دوش بگیرن و بخوابن
راست میگن بهترین خاطرات ادم مربوط میشه به دوران کودکی و تحصیل تازه میفهمم چرا چون تو اون دوران تمام دلخوشیمون ۴ تا دوست بود با مهمونی های خانوادگی و فوتبال گول کوچیک و سالن رفتن کارتونهای دهه ۷۰ (البته خودم متولد دهه ۶۰ هستم ) فوتبالیستها کمانگیر نوجوان سرندیپیتی بابا لنک دراز (جودی)
یادش بخیر یه زمانی تنبک و دف میزدیم چه حالی میداد کل تابستون تازه کلاسهای نازک کاری هم میرفتیم از جاسیگاری بگیر و معرق کاری شعرهای داریوش (توی این دنیای بی حاصله بودم) تا جا قران و تخته نرد اعلای کرد
اینجا چی هیچی یا کار یا درس یا نت همه چی از یادمون رفته
ادم سنش که به ۱۸ سال میرسه دیگه عمرش عین برق و باد میگذره عین یه خواب کاش میشد برگشت به اون دوران
اینم یه عکس از امیریه سنندج و کوه زیبای ابیدر (ئاویه ر)
میدونم در هم نوشتم خب اخر شب یاعت ۱۱ از این بهتر نمیشه
راستی قهرمانی اسپانیا رو هم تبریک میگم
چه عجب داداش...کم کم داشتیم نگران میشدیم
فری جون باور کن پیری واسه ادم دلو دماغ نمیزاره
منم سنندج میخواااااااااااااااااااااااااااااام زیااااااااد
اره والا
حتمآ میریم با هم
ای خدا این پدرام رو برگردونش تا ما بریم خونه اشون سسندج یا بریم بالای کوه ابیدر بشینیم یه پیک عرق سگی مفتکی بخوریم بلند بگو امین (واسه این وبلاگت شکلک بزار .. این باتوم من کو )
ای داش میلادی خوش اومدی بیا هر چی بخوای برات میخرم (اخر هرچه با مرام)
اقا این شکلکها کدشو میزنم کار نمیکنه باید ببینم چی کار میشه کرد
منم دلم یه عالمه اون موقع ها رو میخواد . :(
کاش میشد برگشت به اون موقع :(
اره والا میبینی هی ادم دلش اون موقع ها رو میخواد
شیداااااااااااا بدون من؟ ( بهتره این مشکلو تو خونه حل کنیم )
سلام پدرام خان ، خوبی ؟
کردستانو وجب به وجب باید گشت گاهی به گاهی که یاد سفر چن روزه مون به کردستان میفتم دلم میخواد برم اونجا و دیگه برنگردم
البته احتمالا بعد تموم شدن این درسای زهرماری بخوام برم کردستان روی یه پروژه کار کنم خیلی بهش فک میکنم کردستان از لحاظ منابع خیلی غنیه منم که عاشق این چیزا
ضمنا به نفعته که برنگردی چون اگه برگردی انقد میام خونتون که با جارو دستی بیرونم کنین
بابا شما تشریف بیاد قدم رو چشم ما بزار به همراه شیدا بانو (ایکن لطفآ مسائل رو با گفتگو حل کنید(
راستی سوالی چیزی داشتی بپرس اطلاعات رو تقدیم میکنیم
آخ جان عکس
جدی اگه عکس خوبه از این به بعد عکس میزارم
آخی...ولی باور کن الان با اون موقعا زمین تا آسمون فرق کرده...
امنیت،آرامش،...
خوبه دوران کودکی و نوجوونیت رو دوس داری...
اره والا
میگم مهرناز مگه دوران کودکی رو دوست نداری شما؟
موافقم..راستش من هنوز نرفتم ولی عکسشو دیدم خیلی قشنگ بود موفق باشین
در اولین فرصت برو ببینش حالشو ببر